شعری از آندره برتون
راه های دست و پاگیر بسیاری است
برای کشتن یک فرد
می توانی وادارش کنی الواری چوبی را حمل کند
به بالای پله ای ، و آن جا میخکوبش کنی به آن
برای انجام این کار به صورت صحیح
به انبوهی آدم صندل به پا احتیاج داری
به خروسی که بخواند
پوششی برای تشریح، به یک اسفنج
کمی سرکه و کسی که
میخ ها را بکوباند سر جای خویش.
یا که می توانی تکه ای فولاد بپردازی
شکل و نقش داده شده به شیوهی سنتی
و مجاهدت کنی تا که بشکافی
قفسی فلزی را که او می پوشد.
اما برای این
به اسب های سفید احتیاج داری
به درختان انگلیسی، مردانی با کمان و تیر
دست کم به دو پرچم، یک شاهزاده، و قصری
که بر پا نماید بزم تورا.
در صورت اجرای موفقیتآمیز، می توانی
باد اگر اجازه داد،بر او گاز بدمانی
اما باز به یک مایل لجن احتیاج داری
تخلیه شده از درون به گودال ها
صرف نظر از چکمه های سیاه، دانه های آتش، لجنِ
بیشتر
مرگامرگی از موشهای صحرایی، به دوجین آواز
و چند کلاه
گرد فلزی.
در عصر هواپیما، می توانی پرواز کنی مایل ها
بر فراز سر قربانیات، و کلکش را بکنی
فقط با فشار دادن یک دکمهی کوچک
تمام آنچه در آن صورت احتیاج داری
اقیانوسیست که جدایت کند
دو سیستم حکومتی، دانشمندان یک ملت
چندین کارخانه، یک روانی جنایتکار
و زمینی که برای سالها
کسی به آن نیازی نخواهد داشت.
اینها، همانطور که در ابتدا گفتم،
راههای دشواریست، برای کشتن یک فرد.
راهِ سادهتر،مهیاتر، وشسته رفتهتر این است که
ببینی او دارد
جایی درمیان قرن بیستم زیست می کند
و همانجا ولاش کنی.